نادا ... مرسو .... هولدن .....
نمی دونم من مشکل دارم یا اونها.... ولی بقیه می گن که تو همذات پنداری با شخصیت های کتاب هم دارم اشتباه میکنم!!!!آدم و تو رویاهاش هم راحت نمی زارن... عجب موجوداتی هستیم.....
تو هستی پیچ اضافه آوردم....نمی دونم ماله بوده یا نبود!!!!
***********************
هستی رو که باز نکردم. ولی تو همین دوزار و نیم هستیه خودمم پیچ اضافی آوردم .ای کاش بهش دست نمیزدم.امان از نابلدی.....
چون سایه های بی امان...بازیچه دست زمان .... در این دنیا ماندم چنان ...افسرده و نالان .... سرگشته و حیران ... چون آدمک زنجیر بر دست و پایم .... از پنجه تقدیر من کی رهایم .... ای که تو دادی جانم .... گو به من تا کی بمانم ... آدمی چون آدمک مخلوقی سرگردان ....
***********************************************
دیگه این قوزک پا یاریه رفتن نداره ....لب های خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره .... چشم های همیشه گریون آخه شستن نداره .... تن سردم دیگه جایی برای خفتن نداره ... می خوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم .... طعم بی تو بودن و از لب سردت بچشم ... نطفه باز دیدنت رو توی سینه بکشم .... مثل سایه پا به پام من تورو همرام نکشم .... بزار من تنها باشم می خوام که تنها بمیرم ... برم و گوشه تنهایی و غربت بگیرم.... من یه عمریست که اسیرم زیر زنجیر غمت ...دست و پام غرق به خون شد دیگه بسه موندنت.
***********************************
این ۲ تا شعر با ۲تا شعر دیگه که مرحوم فریدون خوندتش یادگار آخرین شبیه که تو بردسکن تنها بودم ..... اولین باری که فریدون گوش کردم مثل یک فیلم همیشه تو ذهنمه... چرا وقتی که آدم تنها میشه...از شعرش خوشم اومد.بعدا هم بقیه آهنگ هاش و گیر آوردم و از اونها هم خوشم اومد.... بعدا از خودش هم خوشم اومد .... دیگه بعدی نداشت!
آدم ها خیلی تنهان ... تنها تر از اونی که میگن... تنها تر از اونی که فکر میکنن ... حتی تنهاتر از اونی که نمی گن .... خیلی اینجا احساس غریبی می کنم.... آخرین نفری هم که با دندون نگهش داشته بودم نتونست حرفم و بفهمه ... دیگه از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم .....
خیلی وقت بود که به معنی زندگی فکر می کردم... الان فکر میکنم جوابم و پیدا کردم..
زندگی یعنی حاصل شهوت دو نفر تو شب مهتابی که یکیشون نتونسته خوب جلوی خودشو بگیره و خرابکاری کرده!!!!