نبسته ام به کس دل؟؟؟؟!!!!!

نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من


ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک
به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من


نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی
که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من

ســــــتاره هــــا نهـــــــفتم در آسمـــــان ابــــری
دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من

شعر : سیمین بهبهانی
خواننده : همایون شجریان

دردیست غیر مردن ......

اصولا آدمه حسودی نبودم ... ولی خب به بعضی آدم ها و بعضی نسل ها خیلی حسودیم میشد.... خیلی دلم میخواست که مثلا تو دوران مشروطه یا ملی شدن نفت بودم.... یا انقلاب  .... یا حتی اولین دهه بعد از انقلاب .... احساس میکردم که اونجور لحظات باعث شده که آدم ها بزرگ دنیا بیان و بزرگ بشن ..... همیشه به خاطره های بزرگتر ها با دهن باز نگاه می کردم و حال میکردم!!!!

الان می فهمم که نه ... اصولا قراره من با دهن باز باشم.... اینکه خاطره ماله کیه و کی اتفاق افتاده مهم نیست ... مهم اینه که خاطره هاشون عادیه ... همه آدم های هم قده خودشون می فهمن... لازم نیست هزار جور حرف قبل و بعدش بیارن ... اگه قراره از کارتونی تعریف بشه اول اسمش که بیاد بقیه تا تهش و میرن ... اول اسمه بازی که بیاد بقیه قه قهه رو سر میدن .... الان می فهمم که عیب از منه ... الان هم قراره به خیلی خاطره های هم قدهای خودم با دهنه باز نگاه کنم ... آخه خاطره هامون از جنس هم نیستن ... نه من حرف اونها رو می فهمم نه اونها حرف منو ....

خیلی بده که آدم خاطره نداشته باشه .... از اون بدتر اینکه آدم خاطره هاشو نتونه بگه ... آخه اینکه کسی هم ارزشش و داشته باشه و هم گوشش مفت باشه کمه....

درد دارم .... پس هستم!!!

انتظار خیلی بده .... ولی وقتی ندونی منتظر چی هستی خیلی بدتره .... این روزها فقط منتظرم ... ته دلم پر میشه و خالی میشه ..... می دونم قراره اتفاقی بیافته ولی کی و کجا نمی دونم ...

 

ولمان کید آقا جان!!!!

نادا ... مرسو .... هولدن .....

نمی دونم من مشکل دارم یا اونها.... ولی بقیه می گن که تو همذات پنداری با شخصیت های کتاب هم دارم اشتباه میکنم!!!!آدم و تو رویاهاش هم راحت نمی زارن... عجب موجوداتی هستیم.....

هستی!!!!!

تو هستی پیچ اضافه آوردم....نمی دونم ماله بوده یا نبود!!!!

***********************

هستی رو که باز نکردم. ولی تو همین دوزار و نیم هستیه خودمم پیچ اضافی آوردم .ای کاش بهش دست نمیزدم.امان از نابلدی.....

هوا

هوا که آفتابیه همچین هم بد نیست... ولی هوام هر وقت دلش بخواد آفتابیه!!!!!

از کتاب ناتور دشت

فریدون فروغی

چون سایه های بی امان...بازیچه دست زمان .... در این دنیا ماندم چنان ...افسرده و نالان .... سرگشته و حیران ... چون آدمک زنجیر بر دست و پایم .... از پنجه تقدیر من کی رهایم .... ای که تو دادی جانم .... گو به من تا کی بمانم ... آدمی چون آدمک مخلوقی سرگردان ....

***********************************************

دیگه این قوزک پا یاریه رفتن نداره ....لب های خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره .... چشم های همیشه گریون آخه شستن نداره .... تن سردم دیگه جایی برای خفتن نداره ... می خوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم .... طعم بی تو بودن و از لب سردت بچشم ... نطفه باز دیدنت رو توی سینه بکشم .... مثل سایه پا به پام من تورو همرام نکشم .... بزار من تنها باشم می خوام که تنها بمیرم ... برم و گوشه تنهایی و غربت بگیرم.... من یه عمریست که اسیرم زیر زنجیر غمت ...دست و پام غرق به خون شد دیگه بسه موندنت.

***********************************

این ۲ تا شعر با ۲تا شعر دیگه که مرحوم فریدون خوندتش یادگار آخرین شبیه که تو بردسکن تنها بودم ..... اولین باری که فریدون گوش کردم مثل یک فیلم همیشه تو ذهنمه... چرا وقتی که آدم تنها میشه...از شعرش خوشم اومد.بعدا هم بقیه آهنگ هاش و گیر آوردم و از اونها هم خوشم اومد.... بعدا از خودش هم خوشم اومد .... دیگه بعدی نداشت!

ولنتاین همه مبارک!!!!

آدم ها خیلی تنهان ... تنها تر از اونی که میگن... تنها تر از اونی که فکر میکنن ... حتی تنهاتر از اونی که نمی گن .... خیلی اینجا احساس غریبی می کنم.... آخرین نفری هم که با دندون نگهش داشته بودم نتونست حرفم و بفهمه ... دیگه از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم .....

زندگی..

خیلی وقت بود که به معنی زندگی فکر می کردم... الان فکر میکنم جوابم و پیدا کردم..

زندگی یعنی حاصل شهوت دو نفر تو شب مهتابی که یکیشون نتونسته خوب جلوی خودشو بگیره و خرابکاری کرده!!!!