فرق ما

علاقه بینشون و که دیدم یاد خودم و تو افتادم ... عشق بازیشونو که دیدم یاد تو و خودم افتادم .... حرف هاشونو که شنیدم ....خندیدم .... این بود فرق من و تو با اونها ...ا

تا کی؟؟؟؟

تا کی میخوایم زیر آب بزنیم و بعدش یه گوشه بشینیم و مظلومانه بگیم کی بود کی بود من نبودم؟؟؟؟

اتوبوسی ....ا

تو این 2 هفته یه هر جایی که می شد از سرما یه خبری توش باشه با کمترین امکانات پا گذاشتم .... رفتن اردبیل با ماشین بی بخاری و خراب .... رسیدن یک راه 10 ساعته به 20 ساعت ...برگشتن با ترفند کنه ای و آویزون شدن!!!ا.. اومدن به دانشگاه و پا گذاشتن به شهری که با سرمای 30 درجه زیر صفر گاز نداره(قابل توجه کاف نوین که اینقدر نناله!!!ا (
الان هم که 12 ساعت بیشتر نموندم ...سوار اتوبوسم و دارم میرم مشهد ....حس قشنگیه ... نور قرمز کم رنگ داخل اتوبوس ... صدای موتور ... شب کویر ... یه سرمای تند که میره زیر پوستت و توی گوشتت ... و یه اهنگ که میتونه .... شب سکوت کویر باشه....از این حال بهتر هم سراغ دارین؟؟؟؟
همه دارن نگام می کنن... لازمه بگم گور بابای همه؟؟؟؟

شب 8:30 رباط سفید 1386/10/30

خیلی وقت بود که رو کاغذ چیزی ننوشته بودم ... فکر نمی کردم که حوصله تایپ داشته باشم... ولی مثل اینکه اشتباه فکر می کردم ...ا

ما که رفتیم....

ما که رفتیم ... به امیدی که این آخرین بار باشه که باید  به اونجا برم .... دوست دارم دفعه بعد هر وقت دلم خواست سر خر و به اونور کج کنم ....

چرا؟؟؟؟

این چرا دست از سره ما نمی داره..... چرا من... چرا اینجوری.... چرا همش تکراری..... واقعا خسته شدم!!!!!!!

خبر فوری

 از بس ازش سواستفاه کردین بردم قایمش کردم ... به هیچ کسم نمیگم خدام تو پستوی خونمه.... تا دیر نشده شما هم قایمش کنین ... این روزها خدا ها رو میدزدن .. جاش آب نبات میدن....از ما گفتن!!!!

برو بالا.....

دلم می خواد از محرم بنویسم .... ازروزهایی که دلم می خواست تو دسته باشم ... نه به عشق حسین و یاراش که به عشق بیرون بودن از خونه ... از روزشماری برای محرم تا راحت باشم ..... گرچه از اولش هم هیچ اعتقادی نداشتم .... خب تقصیر من نبود ... خدا اینجوری فرستاد

الان فرق کردم ... یه فرق بزرگ ... دیگه برام اومدن و نیومدن محرم مهم نیست.... الان راحت میشینم و به بقیه نگاه می کنم ... از یه جایی بالاتر ... پشت بومی ... نردبونی .... میشنیم و می بینم و می خندم...

همین امسال برین یه جایی بالاتر .... بعد از اون بالا ببینین....

 خدا وکیلی این روزها غیر از خنده هیچی نداره .... 

 

من و برف و هویت!!!!

یه فیلم دیدم که بدجوری تحت تاثیر قرار گرفتم ...

یه کافی نت خالی و برف و هویت.... خوش گذشت....

*********************************

نتیجه گیری از فیلم : شاید اگه سوسمارها هم اندازه ما می فهمیدن ..... الان ماری نبود...

۱ یا ۲ یا ۳ یا ....

این روزها دوباره اونجوری شدم که جمعیت بیشتر از ۲نفر رو اصلا نمیتونم تحمل کنم .... دوباره حسم بهم میگه یه چیزی اضافست ... یا من یا بقیه...